جدول جو
جدول جو

معنی حساب شده - جستجوی لغت در جدول جو

حساب شده
سنجیده
تصویری از حساب شده
تصویر حساب شده
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
محسوب شدن. چیزی را به حساب کسی گذاشتن اعم از این که مال شخصی او باشد یا نه. (قاموس کتاب مقدس).
- چیزی به حساب کسی منظور شدن، به پای او محسوب گردیدن
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دیوان که در هندوستان آنرا کچهری گویند. (آنندراج). جای حساب کشیدن، کنایه از روز قیامت و صحرای محشر:
اهل فریقین در تو خیره بمانند
گر بروی در حسابگاه قیامت.
سعدی.
ز شرم کثرت عصیان من به رعشه فتد
حسابگاه قیامت چو ارض نیشابور.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حِ خُ دَ / دِ)
طلب اندک. بدهی اندک و مختصر، بقیۀ طلب، کنایت از کینه و عداوت پیشینه دار
لغت نامه دهخدا
(خَ شُ دَ / دِ)
از بین رفته. بیچاره شده: رعیت مظلوم خراب شده و ستم رسیده چه سود داد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
مانع شدن:
زانکه پستا شد حجاب این ضعیف
از هزاران نعمت و خوان و رغیف.
مولوی.
معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود؟
گرچه بشخص غایبی در نظری مقابلم.
سعدی (بدایع).
میان ما بجز این پیرهن نخواهد ماند
وگر حجاب شود تا به دامنش بدرم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از حجاب شدن
تصویر حجاب شدن
مانع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساب خرده
تصویر حساب خرده
بدهی اندک و مختصر، بقیه طلب، طلب اندک
فرهنگ لغت هوشیار